شهید سید سجاد حسینی
شهدا شرمنده ایم
شهید هادی
سلام بر پهلوان شهید
خاطرات شهید هادی؛
روزی در پشت خط جنگ در آن جهنمی که دشمن مرتب آتش میریخت و أمان نمیداد شهید هادی بلند شد و تمام قد ایستاد هرچه اطرافیان گفتند چه میکنی خواستند او را به عقب بکشند نتوانستند شهید هادی در آن هنگام شروع به اذان گفتن کرد طولی نکشید تیربار ها صدایشان قطع شد وبانگ ملکوتی اذان در آسمان پیچید ناگاه فرمانده عراقی ها باچند تن از سربازها پرچم سفید به دست گرفته و دستانشان را بالا برده و به سمت شهید هادی می آمدند همه متعجب و حیرت زده به یکدیگر نگاه میکردند میگفتند نکند آنها نقشه ای در سر دارن، سپس نزد شهید رسیدند و فرمانده آنها گفت؛ به ما گفته اند شما مجوسی هستید بخاطر همین با شما میجنگیم اما مجوس که اذان نمیگوید، شهید نگاه آرامی به او کرد و گفت نه ما مجوس نیستیم ما مسلمان و شیعه هستیم فرمانده عراقی بر زمین زانو زد وباچشمانی اشک آلود گفت مارا ببخش که باشما به جنگ برخاستیم اکنون میخواهیم در کنار شما باشیم در این هنگام شهید آنها را به چادر آورد از آنها دلجویی و پذیرایی کرد و نهایت ملاطفت را نسبت به آنان روا داشت. آری این است سیره شهدا
بیایید چون شهدا اخلاص و خوش خلقی را سیره ظاهر و باطن خود کنیم باشد که از رستگاران باشیم.
شهدا را با یک صلوات یاد کنیم.